محمد متينمحمد متين، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
محمد مبینمحمد مبین، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

رد پای زندگی پسرم

بهار و تابستان ۹۷

سلام تحویل سال نو را در خانه خودمان بودیم و از تعطیلات عید برای استراحت و دید و بازدید  استفاده کردیم  ۲۳ اردیبهشت ماه جشن پایان سال تحصیلی در مهد کودک شما در تالار شهروند بود که مامان و عزیز جون همراه شما در جشن شرکت کردیم در این جشن در گروه سرود بودی و دو تا سرود توسط کلاس شما اجرا شد. گل پسرم کی اینقدر بزرگ شدی که سرود اجرا کنی😊😊 جشن تولد پنج سالگی ات با حضور خانواده مامان و بابا با تم مک کویین که مصادف بود با ماه مبارک رمضان برگزار شد در واقع ما یک تیر و دونشان زدیم و افطاری هم دادیم  تابستان امسال خیلی خوب بود کار شرکت کمتر شده بود ...
30 آبان 1398

پاییز و زمستان ۹۶

گل پسرم اول مهر ماه شروع سال تحصیلی جدید بود و شما با اینکه مهد میرفتی امسال هم فرم جدید داشتی در واقع امسال شما کلاس پیش یک بودی ، لباس آبی طوسی را پوشیدی و همراه مامان به مهد کودک مهبان رفتیم اولین نفر شما بودی و خاله نازنین مهربون منتظر بچه ها بود یه عکس خواب آلو ازت گرفتم  فدات بشم مامان شما کلا خیلی پسر صبوری بودی و هستی در تمام روزهایی که من صبح زود شما را مهد می بردم اصلا ناسازگاری نمی کردی و خیلی خوش اخلاق بودی همین که من از ماشین شما را بغل کنم ببرم توی رختخواب مهد برات کافی بود چند دقیقه کنارت میموندم و می رفتم خدا را شکر خاله ها توی مهد خیلی دوست داشتن شما خیلی خیلی شیرین زبون با روابط اجتماعی بالا...
30 آبان 1398

بهار و تابستان ۹۶

سلام  شروع سال جدید در خانه جدید پر از شور و شوق برایمان بود خانه جدید آماده شده بود و ما نوروز را در خانه جدید جشن گرفتیم 😘 اتاق جدید شما هم به سلیقه خودت مهیا شده بود  اردیبهشت ماه با خانواده خاله و عزیز و آقاجون و دایی یاسر سفری چند روزه به شهر  یزد داشتیم که به شما خیلی خوش گذشت 👜🎒 خرداد ماه عزیز ، تولد چهار سالگی ات ساده و خودمانی با حضور مامان و بابا بود ❤❤❤🌹🌹🌹و از بابا مهدی یه ماشین پیکان یا به قول خودت سالار 😄هدیه گرفتی  تیر ماه با خانواده و و همان جمع سفر یزد به نوشهر سفر کردی که به شما که عاشق آب بازی بودی خیلی خوش گذشت 🎒 شهریور ماه معمول این چند ساله بابا م...
29 آبان 1398

پاییز و زمستان ۹۵

سلام  سه سالی از ننوشتن خاطراتت در وبلاگ میگذره که شاید چندین دلیل وجود داشته باشه ،اما مهم اینکه که الان که در روزهای مرخصی بسر میبرم تصمیم گرفتم دوباره خاطراتت را اینجا بنویسم  از جمله خاطرات پاییز ۹۵ جشن تولد ۳۷ سالگی بابایی بود که سومین سالی بود که شما هم حضور داشتی  مامانی هم در بهمن ماه این سال از پایان نامه ارشد دفاع کرد که شما و بابایی هم حضور داشتین دیگه مامانی از درس راحت شد 😁😁😁 از جمله خاطرات خوب زمستان ۹۵ خرید خونه جدید نزدیک خونه آقاجون بود به حدی نزدیک که کمتر از ۵ دقیقه پیاده روی داریم 😉😉خونه بزرگ تر و تجربه های جدید تر ،خان دایی برای پیدا کردن این خونه خیلی زحمت کشید که خدا را شکر یه خونه ...
29 آبان 1398
1